واقعا همینطوره
بد اطرافیان !
واقعا همینطوره
بد اطرافیان !
خداحافظ اي بيت پروردگار
رختخواب خرید ولی خواب نه...
ساعت خرید ولی زمان نه...
می توان مقام خرید ولی احترام نه...
می توان کتاب خرید ولی دانش نه...
دارو خرید ولی سلامتی نه...
خانه خرید ولی زندگی نه...
و بالاخره ، می توان قلب خرید ولی عشق را نه.......
نقل از کتاب تو ، تویی امیر رضا آرمیون جلد اول
امروز دوستان خوبم یه سایت در زمینه تی شرت محرم دیدم خوشم اومد عکس های تی شرت محرم را از این سایت گذاشتم
تی شرت ماه محرم
خرید آنلاین تی شرت محرم
تی شرت های محرم
سلام
دوستای خوبم شرمنده که دیگه نمی تونم مطلب بگذارم
کسالتی دارم که انشالا از 2 هفته دیگه باز در خدمتم
برام دعا کنید
دوستدار شما : ریحانه مشهدی
التماس دعا
لينك
ثابت (كد مطلب= 8828 )
تاريخ انتشار: ۳ آبان ۱۳۹۲ نويسنده: |
|
پرداخت حقوق ماهیانه به رزمندگان با سابقه حضور بیش از یک سال در جنگ تحمیلی
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از آغاز طرح پرداخت حقوق ماهیانه به تمامی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس با سابقه خدمت یک سال بیشتر که فاقد درآمد هستند، خبر داد و گفت: این طرح از امروز، یکم آبان ماه در تمام استان های کشور به طور همزمان اجرایی می شود. احمد شوهانی در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری خانه ملت، التزام اجرای این طرح را مستند به ماده 44 قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه خواند و افزود: با وجود اینکه 3 سال از تصویب و اجرای برنامه پنج ساله پنجم توسعه میگذرد همچنان طرح مذکور شکل اجرایی به خود نگرفته اما از امروز تمامی رزمندههای جنگ تحمیلی که سابقه خدمت بیش از یک سال دارند از حقوق ماهیانه برخوردار میشوند. نماینده مردم ایلام.ایوان.سیروان .چرداول.مهران و ملکشاهی در مجلس شورای اسلامی، ادامه داد: در نظر داریم معوقات 6 ماهه اول این طرح را نیز از ابتدای سال جاری محاسبه و به حساب رزمندگان با سابقه یک سال بیشتر واریز کنیم. عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، تصریح کرد: جامعه آماری مشمولان طرح پرداخت حقوق ماهیانه به رزمندگان فاقد درآمد حدود 40هزار نفر است البته رزمندگانی که با شرایط اعلام شده، مطابقت داشته اما نام شان در این طرح ثبت نشده، میتوانند نسبت به تعیین وضعیت خود اقدام کنند. |
چـه حـکـایـت عـجیـبـی اسـت هـوای پـایـیـز...!
تـنـهـا را تـنـهـاتـر مـیـکـنـد
و عـاشـق را عـاشـق تـر
اوووووخی چه سِتی کردن
وای اینو اووووووف
پسرها هیچوقت عوض نمیشن ، بگو خب
قیافه ی من وقتی از مامانم یه چیزی میخوام
آخ اگه دستم بهت میرسید
قیافه ی ما وقتی داریم با یه آهنگ میخونیم
داش مشکلیه؟ بزنم فکتو بیارم پایین؟ جوونم
فوتبالیا اینو کامل درک میکنن !
.
دیگه دوست ندارم، همه لباسامو جر دادی !
جیگرتو بخووووورم
شرلوک در حالات مختلف...
ااااا… این یارو خودشه هااا !!
سلام علیکم !
ای جووونم دندونشو
برو گمشو ! چیو نیگا میکنی ؟!
یاد بگیریم هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شویم به خود بگوییم:
امروزاولین روز از بقیه ی زندگیم است
پس قدرش را بدانم .
در مورد قران برای ما تفسیر کنه؟
مگر دستم بهت نرسه استاد،جنگ لفظیی داریم باهم هفته بعد.
بعضی قسمتا ک لازم نیست حذف یکنید
چند بار پیگیری کردم اما بی جواب موند لا اقل خودتون بزارید باور کنید خودمو کشتم واسه پیدا کردن کد این
قالب تا ی وب بزنم و ویرایش بدم و برای شما تقریبا نمونه باشه اما فقط اسلایدرو ویرایش دادم شما هم این کارو کنید جالب تر میشه این وب
sajjadmmmm.blogfa.com
اینجا نمونه اسلایدو گذاشتم
در فرهنگ دهخدا، توسکا به صورت «توسه» و «توسِکا» (به کسر سین) آورده شدهاست این در حالی است که امروزه نام این درخت با س ساکن تلفظ میشود: توسْکا. این نام ریشه در طبری باستان دارد. نام این درخت در گیلان و لاهیجان «توسه» (در لاهیجان سیاهتوسه و سفیدتوسه)، در رودسر «توسا» و در گرگان و مازندران «توسکا» (در نور: تسکا) است. در مناطقی مانند آستارا، طالش و طالقان این درخت «رازدار» (یا رزدار) نام دارد که «دار» در زبانهای این مناطق به معنی «درخت» است (و توجه شود به ترکیب «دار و درخت» در فارسی امروز)
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر |
ریخت از خم ولایت، مى به مینا در غدیر |
مىتراوید از دل صحراى سوزان بوى عشق |
موج مىزد عطر انفاس مسیحا در غدیر |
چتر زرین آفتاب آورد و ماه از آسمان |
نقره مىپاشید بر دامان صحرا در غدیر |
رودها با یكدیگر پیوست، كم كم سیل شد |
«موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر» |
هدیه جبریل بود «الیوم اكملت لكم» |
وحى آمد در مبارك باد مولى در غدیر |
با وجود فیض «اتممت علیكم نعمتى» |
از نزول وحى غوغا بود، غوغا در غدیر |
بر سر دست نبى هر كس على را دید گفت: |
آفتاب و ماه زیبا بود، زیبا در غدیر |
آى ابراهیمیان! در موسم حج وداع |
این خلیل بت شكن، این مرد تنها در غدیر |
سرنوشت امت اسلام را ترسیم كرد |
غنچه لبهاى پیغمبر كه شد وا در غدیر |
بر لبش گلواژه «من كنت مولا» تا نشست |
گلبن پاك ولایت شد شكوفا در غدیر |
منزلت بنگر! كه چون هارون امام راستان |
لوح ده فرمان گرفت از دست موسى، در غدیر |
بوى پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور |
یوسف گم گشتهاش را كرد پیدا در غدیر |
زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر |
نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر |
«بركه خورشید» در تاریخ نامى آشناست |
شیعه جوشیدهست از آن تاریخ، آن جا در غدیر |
بعد از این اشراق صبح صادق از این منظر است |
پیش از این گر شام یلدا بود، یلدا در غدیر |
فطرت حق جوى ما را دید و عهدى تازه بست |
رشته پیوند عترت با دل ما در غدیر |
دست در دست دعا دارند گلهاى امید |
تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر |
گرچه در آن لحظه شیرین كسى باور نداشت |
مىتوان انكار دریا كرد حتى در غدیر! |
باغبان وحى مىدانست از روز نخست |
عمر كوتاهیست در لبخند گلها در غدیر |
دیدهها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند |
این زلال معرفت خشكید آیا در غدیر؟ |
از على مظلومتر تاریخ آزادى ندید |
چون شكست آیینه «من كنت مولا» در غدیر |
دل درون سینهها در تاب و تب بود، اى دریغ! |
كس نمىداند چه حالى داشت زهرا در غدیر! |
شد امیر سالها، سال امیرالمؤمنین |
سرنوشتى نو رقم خوردهست گویا در غدیر |
در جوار روشه پاك «رضا» دارم امید |
بشكفد همچون «شفق» گلخنده ما در غدیر محمد جواد غفورزاده «شفق» سایت تبیان |
سکانس اول:
مهرداد یه چند روزی مسافرته و ما باید بریم خونه مامانم و این رفتن یعنی یه اسباب کشی درست و حسابی. کیمیا به جز تخت و کمد و میز تحریر تقریبا" هرچی که تو اتاقش هست را جمع کرده ریخته تو ۴تا ساک دستی که ببریم خونه مادرجون.
هرچی سعی می کنم سانسورشون کنم قبول نمی کنه و در نهایت هم با این شرط که خودش می بره پایین و خونه مادرجون هم خودش می بره بالا و تو ماشین هم وسایلش را می ذاره رو پاش راضی می شم که هرچی برداشته بیاره.
ساک کیارش را که همچی سبک هم نیست می اندازم رو یه دوشم،کیف کوله پشتی کلاس موسیقی کیمیا را که حاوی دفتر نت و پوشه کار و بلزش هست را هم می اندازم پشتم...کیف دستی خودم را یه وری از شونه ام آویزون می کنم ،کیارش را بغل می کنم و حواسم را جمع می کنم که مراقب کیمیا باشم تا با اون همه خرت و پرتی که برداشته رو پله ها نخوره زمین.بماند از اینکه تو پله ها لوس بازی کیمیا عود می کنه و به هیچ وجه راضی نمی شه بند کفشش را خودش ببنده و من مجبور می شم با اون همه وسیله که به خودم آویزون کردم خم شم !!! و بند کفشش را هم ببندم. اصلا تقصیر خودمه تا چشم دربیاد و برای بچه کفش بندی نخرم که حالا به این فلاکت دچار نشم.
جلوی در خونه با تمام توانم تلاش می کنم یه دستی صندوق عقب ماشین را باز کنم و وسایلم را بچپانم توش. کارگرهای ساختمون روبروییمون از اون بالا زل زدن به من. پسر همسایه مون سر می رسه و یه نگاهی به وضعیتم می کنه و می گه :کمک لازم دارین؟ از تعارفش تشکر می کنم. کارم دیگه داره تموم می شه.
کیمیا را روی صندلی ماشینش می نشونم به سختی کمربندش را می بندم. کیارش را هم می ذارم رو کریر و کلی صدای مرغ و خروس و گاو و گوسفند و بزغاله در می ارم تا گریه نکنه.
پام را که می ذارم رو پدال کلاچ احساس می کنم یه مشکلی هست...پام راحت نیست...نگاهم را می برم رو پاهام و صحنه ای که می بینم آه از نهادم بلند می کنه....
""با دمپایی های خونه اومدم بیرون و فراموش کرده ام که کفش بپوشم"""
************************
سکانس دوم:
کیارش را باید ببرم چکاپ ۴ماهگی و البته واکسن. کمیا عاااااااااااااااشق ـ دکترشونه و می خواد که باهامون بیاد و بعدش بره مهد. دوباره بند و بساطمون را جمع می کنم.ساک کیارش،کیف مهد کودک کیمیا و کیف دستی خودم. ماشین هم نمی تونم ببرم چون اگه جلوی مطب دکتر تا خود روز قیامت هم صبر کنم جای پارک محاله بتونم پیدا کنم.
با شال کج و کوله و مانتویی که همه سرشونه هاش آغشته به آب دهان و استفراغ کیارشه وارد مطب می شم و مثل همیشه نگاه تعداد زیادی را به خودم جلب می کنم.
می شینیم تا نوبتمون بشه. تگاهم بین مادر پدرها و بچه های منتظر می چرخه...
کلا" ۳ دسته مراجعه کننده اونجا وجود داره:
۱) بچه های زیر ۶ ماه.همراه این نوزادان اغلب هم پدر هم مادر حضور دارد. در مورد یه سریشون حتی مادربزرگی، خاله ای ،عمه ای هم علاوه بر پدر مادر برای کمک اومده...
۲)بچه های بین ۶ ماه تا ۱سال. اغلب این بچه ها همراه ۱ والد که معمولا مادره،اومدن...معلومه که قلق بچه دست مادر اومده و دیگه همراهی پدر لازم نیست.
۳)دسته سوم که عجیبترین و البته کمیاب ترین گروهه مادرانی مثل من هستند. "۲ بچه با یه والد "که باز اغلب اون والد مادره....
خب طبیعیه که این دسته آخریه خیلی واسه والدین گروه اول عجیب غریبه...یکی از همون مادرها بعد از کلی برانداز کردنم با دو تا بچه و اون همه وسیله نمی تونه جلوی خودش را بگیره و با لحنی حاکی از انواع احساسات از تعجب و تحسین بگیرین تا ترحم بهم می گه "ماشالا...خدا قوت...چقدر شما شجاعین!!!"
و من می خندم و سکانس سوم داستان به یادم می آد...
************************
سکانس سوم:
(این سکانس مربوط به حدود ۵سال پیشه)
کیمیا ۲ماهش بود. باید می بردمش برای چکاپ و واکسن دوماهگی. ناگفته پیداست که باید مهرداد هم باهامون می اومد. از مامانم هم خواستیم تا باهامون همراه بشن.آخه اگه بعد از واکسن دخترک ـ نازگلمون شروع می کرد به گریه یکی باید آرومش می کرد. چون من هم مسلما قرار بود پا به پاش گریه کنم!!! از طرف دیگه ماشین که نمی شد ببریم،چله زمستون هم که نمی شد نوزاد دو ماهه را با آژانس و تاکسی اینور اونور برد واسه همین قرار شد داداشم هم باهامون بیاد که ما مشکل جای پارک و آژانس نداشته باشیم...
خلاصه با کلی سلام و صلوات و همراهی و بار و بندیل عزممون را جزم کردیم که بریم واکسن ۲ ماهگی پریچهره مون را بزنیم.
اون روز توی مطب دکتر من با دیدن مادرانی که تنهایی با یک یا دو بچه اومده بودن غرق تعجب شدم و خیلی خیلی صادقانه اعتراف می کنم که تو دلم هم کلی بد و بیراه به اطرافیان اون مادر دادم که چرا گذاشته اند این زن بیچاره و درمانده !!! تنهایی بیاد مطب دکتر؟؟؟!!!
************************
سکانس آخر:
امروز به لطف بی حد و حساب خداوند من در جایگاه اون زن بیچاره!!! بودم ولی راستش را بخواهین نه احساس بیچارگی داشتم نه در ماندگی. مثل همیشه یه احساس خوب ناشی از مادر ۲ فرزند سالم بودن، داشتم . از این بابت خیلی خیلی خوشحالم ....
************************
پی نوشت:
یه چند روزیه که بازوها و شونه ها و دستهام خیلیییییییییییییییییییییی درد می کنه. کسی می دونه چرا؟؟؟
چرا که خط کشی بین شهرام ناظری ، محمد نوری ، استاد شجریان و رحیم شهریاری کار آدمهای عاقل نیست. اینجور افراد که فرق میگذارند با عرض معذرت یا نژاد پرستند یا از مرحله افسردگی گذرا رد کرده اند و وبه مرحله افسردگی همیشگی رسیده اند.قطعاً بایستی به متخصص مراجعه کنند
پس من همیشه دوستدار هر هموطنی هستم که جایگاه خود را بشناسد و جایگاه من را نیز محترم بدارد
مشکلات و حقوقش را بدون توهین به دیگران بخواهد تا من هم بجای مقابله با او،در کنارش برای حل مشکلش تلاش کنم
:من همیشه معتقدم
من در روزگاری که بدنیا آمدم،کشورم ترک زبان و کرد زبان و آذری زبان و عرب و بلوچ و گیلک و ....را داشته است و حد اقل تا آخر عمر من هم باید داشته باشد.باید داشته باشد .من هم وظیفه دارم وباید به آنها احترام بگذارم ودر مشکلاتشان کمکشان کنم.واز آنها نیز بعنوان هم وطن انتظار دارم همواره به من احترام بگذارند تا در کنار هم و در این کشور بتوانیم پیشرفت داشته باشیم و نیت شوم دشمنان را خنثی کنیم
توسط مهيأ خزائلي و عليرضا كاظمي
جلسه دهم
هنوز هم يك ديدار ساده ميتواند سرآغاز پرسه اي غريب در كوچه باغ باران باشد
به ادامه مطلب بروید
how about you
منتظر جواب هاتون هستم.
- فارسی درس آب را خواندیم
- بنویسیم صفحه ی
آهنگ جدید، فوق العاده زیبا و شنیدنی علی عبدالمالکی به نام داغ دلم .
( ترانه: علیرضا مرتضی قلی / آهنگ: علی عبدالمالکی / تنظیم: امیر حیدری )
آش رشته یادت نره
من یک مردادیـــــــم
محبـت میکنــم ، عشــــق می ورزم ، تا بینهایــتِ زندگــــی امــــا ، کافیست خیانت و دورنگی ببینم ...
جلوی چشمهایـــم .... اگر بارها ، با دندانهای شیـران بیشه ام ، تکـه پـاره شــــــوی، دیگــــر دلـــم برایــت نخواهــــد سوخت.
بهترین ثروتی که یک انسان میتواند صاحب آن باشد
♥قلب یک متولد ماه مـــــــــــرداد♥ است...
زمان دریافت کتاب و جمع آوری پاسخنامه ها حداکثر تا 1392/7/20
مراکز عرضه کتاب و جمع آوری پاسخنامه ها:
بنیاد شهید و امور ایثارگران مناطق و شهرستانها و کتابخانه های عمومی استان البرز
مبلغ مشارکت به ازاء هر کتاب 20,000ريال
به ازای هر کتاب 5 پاسخنامه قابل تکمیل و ارسال می باشد.
قرعه کشی و اعلام نتایج 92/8/1 همزمان با عید سعید غدیر خم
جوایز:
نفرات اول هر گروه: کمک هزینه سفر زیارتی عتبات عالیات(به میزان 5,000,000ريال)
نفرات دوم هر گروه یک سکه ربع بهار آزادی
نفرات سوم تا هفتم هر گروه یگ دستگاه تبلت
امروز رفتم دانشگاه .رفیقم بهم گفت که A رو دیده اما هر چی منتظر موندم نیومد کلاس شک کردم که با ما کلاسشو برداشته باشه رفتم طبقه هم کف روی بردو نگاه کردم تا ببینم برنامه اون یکی کلاس چیه کلاسو پیدا کردم دیدم A با اون کلاس برداشته منم رفتم سریع حذف واضافه کردم هم مال خودمو هم مال دوستمو ورفتم کلاس اونا .زرنگی به این میگن .یکی از پسرای کلاس داشت منو دست مینداخت که چرا اومدم این کلاس آخه میدونست من یه کلاس دیگه رو برداشته بودم A هم میخندید.بعد کلاسA ازم یه سوال در مورد انتخاب واحد کرد و رفت.کلاس بعدی هم با اون داشتم وقت استراحتمون بود اون زیر آلاچیق بود منم از پنجره ی دانشگاه یه سرک کشیدم شیطونی هام تمومی نداره.از ذوق بیش از حده.اومدم پایین تا از رو برد ببینم کدوم کلاس باید بریم A با دوستشم اومدن بهم گفتن کدوم کلاس باید بریم منم آدرس اشتباهی دادم بهشون به تلافی اون مسخره کردنایی که تو کلاس باهام داشتن.کلی خندیدم بعد یه رب اونا کلاس واقعی رو پیدا کردن فهمیدن سر کارشون گذاشتیم اونا هم خندیدن چیز خاصی نگفتن بعد چند دقیقه بچه ها اومدن A پشت سرم نشسته بود بازم منو صدا کرد ودر مورد انتخاب واحدش گفت ۲۴ واحد برداشته بود اعصابم خورد شده بود دوست داشتم همه کلاساشو با من برداره بهش گفتم اشتباه کردی این درسارو برداشتی رفیقش به A گفت چرا غلط کردی؟استاد اومد وچون تخته خراب بود کلاسو عوض کرد دوباره A پشت سرم بود همش هواسم به اون بود نمیدونم میتونم درسامو خوب بخونم یا نه.اونکه خیالی نداره اما من... بی خیال فدای سرش خیلی خیلی خوش حالم.منتظرم ببینم فردا هم با ما کلاسشو برداشته یا نه فردا هم بگذره دیگه نفس راحت میکشم.
زنٍ جلوی نگاه من گاهی شب ها بغچه اش را باز می کند و به زخم های سربازش دست می کشد، و آنگاه صدای احساس هایش بلند می شوند و باز فاصله های نو دهن باز می کنند. زن با ناچاری کوله بارش را می پوشد و به دیوارش خیره می شود. هر نقطه ای در زندگیش تعریف فاصله ای جدید است و زخمی تازه و زن می داند که لحظه ی تلاقی دو نقطه مرگ است. مرگ فاصله. مرگ نقطه. مرگ زنی که هر لحظه به پایانش نزدیکتر می شود.
کل زمان کنسرت و بعدش تا وقت خواب تو فکر بودم..
دیشب خوابم نمیبرد..
دلم میخواست دیشب بیام بنویسم چون حال غریبی داشتم..
اما امروز چیزی به ذهنم نمیاد..
دوباره اومدم سر کار و وارد همین زندگی روز مره خودم شدم..
دیشب بیش از هر زمان دیگه ای یاد آروزهای خودم افتادم..
آرزو هایی که با بالا رفتن هرچه بیشتر سن کمرنگتر میشن..
چه بخواین و چه نخواین چه منو مسخره کنین چه نکنین ..چه بخواین بگین خلم یا رویا پردازم یا تو واقعیت زندگی نمیکنم و ...هرچی بخواین بگین مهم نیست چون من دیشب برای اولین بار به شکل ویژه ای حس کردم که من باید روی اون سن اجرا ميكردم!
من بايد امروز به اين حد از توان ميرسيدم كه بتونم كنسرت داشته باشم..
دليلش رو نميدونم..يا شايد بهتره بگم دقيق نميدونم..
نفهميدم چي شد كه من از سال ۸۶ اين ايده رو به شكل جدي رها كردم..يا بهتره بگم تلاشم رو رها كردم..
چقدر بده ادم عاشق چيزي بشه كه بدست آوردنش اينقدر سخت باشه و تابع بسياري از عوامل كنار هم..
اصلا نميدونم چرا من ديشب اينقدر ياد ارزوهام افتادم..!
چرا تو كنسرتهاي ديگه كه حتي بيشتر هم بهم خوش گذشته بود به اين فكر نيفتادم..
نميدونم..
به قول دوستان دچار ياس فلسفي شدم..
حس كردم الافم!
چه تو موزيك چه تو كار!
شايدم همه اينها به خاطر شرايط ويژه اي هست كه الان گريبان منو گرفته و معلوم نيست كي ميخواد ول كنه..
شايد اگه اينقدر در حقم ظلم نميشد امروز اينطور به قضيه نگاه نميكردم..شايد چون حس ميكنم كه تو كارم..كاري كه فقط و فقط به مصلحت انتخابش كردم و البته دوسش هم داشتم ولي در قياس با كار موسيقي ۱۰۰ به ۱ بود .. شكست خودم اين حس رو دارم و به خودم ميگم كاش همون مسير رو فارغ از حرف اطرافيان ادامه ميدادم.
ديشب به علي موثقي فكر كردم..
كسي كه شايد مثل من ارزو زياد داشت و ولي اون هم نرسيد به آرزو هاش.
اون ليسانس مكانيك بود و رفت دنبال موسيقي و ميدونم كه به اون چيزي كه ميخواست نرسيد..
بعد به خودم ميگفتم اگه من هم نميرسيدم چي..!؟
اونوقت ميومدم اينجا و چي مينوشتم!!
شايد مينوشتم كه چقدر احمق بودم كه تو روياها زندگي ميكردم و دنبال واقعيت نرفتم...
اينها پارادوكس هاي زندگي هستن كه به نظرم گريزي ازشون نيست..
ولي همه اينها گناه من رو از اين بابت كه به خاطره هيچ كدوم..( هم درس و هم موسيقي ) به اندازه كافي تلاش نكردم و كمرنگ نميكنه..
من شايد به خاطره تنبلي تو هيچكدوم از اينها اونقدري كه بايد تلاش نكردم..به خصوص تو موسيقي
اگه نه شايد من جاي اون گروه اون بالا مشغول اجرا بودم..
نميخوام وارد فضاي درس بشم و بگم كه چندان فرقي هم نميكرد اگه درسم رو خوب ميخوندم چون به هر حال همينجا رو انتخاب ميكردم و به همين وضع دچار ميشدم..
نميخوام بگم دوست نزديكم كه تو دانشگاه تهران خونده هم وضعش مثل خودمه و همه چيز برميگرده به تبعيض و احمدي نژاد و ...
ميخوام بگم من بايد ديشب اون بالا ميبودم همين.
این روزها در اطراف کعبه
میان این همه حلقه های تودرتو از آدم های سفید پوش
یکی هست
که خدا به احرام و طواف و حجش
به ملائک مباهات می کند
.
.
فرشتگان گفتند:پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی می کند
در حالیکه ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم؟!
پر.ردگار فرمود: من حقیقتی را میدانم که شما نمی دانید ...(۳۰ بقره)
گاهی فراموش میکنی بر روی کدام خانه پای گذاشتی
که اینگونه خانه دلت ویران شده...:|
The word "engineering" is derived from the Latin "ingenium", meaning something like brilliant idea, flash of genius. It was created in the 16th century and originally described a profession that we would probably call an artistic inventor. Engineers apply the knowledge of the mathematical and natural sciences (biological and physical), with judgment and creativity to develop ways to utilize the materials and forces of nature for the benefit of mankind. The subjects are diverse and include names like bio-engineering, computer engineering, electrical and electronics engineering, financial engineering, industrial engineering, internet engineering and systems engineering, etc.
مضمون زیر با عبارات مختلف در بسیاری از کتابهای بازار یابی به چشم میخورد: «مردم بر مبنای احساس خرید میکنند و تصمیمات اتخاذشده را با منطق توجیه میکنند.» روبرت ایمبریال در کتاب «بازار یابی انگیزشی» این اصل را با مشخص کردن پنج «انگیزاننده احساسی» اولیه که مشوق مردم برای خرید هستند، بیشتر توضیح میدهد: «ترس، عشق، محصولات رایگان و حراجیها، کسب درآمد بیدردسر و به حقیقت تبدیل کردن آرزوها.» سپس، روش استفاده از این ابزار احساسی در برنامههای بازار یابی را به شما نشان میدهد. ایمبریال توصیه میکند که فرصتهای باورنکردنی بازار یابی مطرح شده در این کتاب را از دست ندهید. او معتقد است اگر موفق شوید، همه دوستتان خواهند داشت و تاکید میکند اگر به درستی از این انگیزانندهها استفاده کنید، چنان درآمدی کسب میکنید که خوابش را هم نمیدیدید.
الفبای بازار یابی
بازار یابی چیست؟ «بازار یابی انجام هر کار ممکن برای راغب کردن مردم به پرداخت پول در ازای کالا و خدمات شماست.» این تعریف ساده به نظر میرسد، اما بسیاری آنرا بیش از حد لازم پیچیدهتر میکنند. جالب این که بسیاری از کسبوکارها محدودیتهایی ایجاد میکنند که مانع فروش میشود. برای مثال، آخرین که میخواستید با کارت بانکی خرید کنید و فروشگاه آنها را نپذیرفت را به یاد آورید.
کار شما به عنوان صاحب کسبوکار این است که مرتبط به روشهای کمک به مردم برای خرید محصولات خود بیندیشید. این کار را با درک عواملی که انگیزه خرید مشتریان است، آغاز کنید.
انگیزه کوهها را جابجا میکند
به عنوان فردی حرفهای در امر بازار یابی باید فکر و احساس مشتریانتان را درک کنید. «باید بدانید که برای تشویق آنها به خرید از چه احساساتی در بازار یابی استفاده کنید.» مردم برای برآوردن نیازهای احساسی خود خرید میکنند. این قانون برای همه موارد حتی کالاهای مصرفی مصداق دارد. مثلاً، باوجودیکه هر خمیردندانی دندانهای شما را تمیز میکند، چرا یک برند خاص خمیردندان را انتخاب میکنید؟ ممکن است خمیردندانی بخواهید که دهان شما را خوشبو کند. این یک نیاز احساسی را برآورده میکند. یا ممکن است خمیردندانی انتخاب کنید که دندانهای شما را سفیدتر کرده و اعتمادبهنفس شما را افزایش میدهد. این موضوع نیز نیاز احساسیِ دیگری را برآورده میکند.
مردم بر اساس احساس خرید میکنند و سپس تصمیمات اتخاذشده را بر مبنای منطق توجیه میکنند. به عنوان یک بازاریاب باید با مشتریان احتمالی خود ارتباط احساسی برقرار کرده و درعینحال دلایلی منطقی ارائه کنید تا محصولات یا خدمات شما را بخرند.
ویژگیها در مقابل مزایا
اغلب شرکتها تنها ویژگیهای محصولات خود را تبلیغ میکنند.در مجموع، صحبت درباره همه جنبههای فوقالعاده آنچه باید ارائه کنید، بسیار وسوسهانگیز است. بااینوجود، این رویکرد موثر نیست. از آنجا که مردم به دلایل احساسی خرید میکنند، باید هر ویژگی محصول خود را به یکی از مزایای احساسی ربط دهید. «ویژگیها به محصولات و مزایا به مشتریان احتمالی مربوطند.»
وقتی مردم محصول یا خدمتی را میخرند، دو نوع مزیت اصلی را تجربه میکنند. یکی از آنها مزیت «مستقیم» یا «علت و معلولی» است. مثلاً، تشنهاید، پس یک نوشیدنی میخرید و یا میخواهید وزن خود را کاهش دهید، پس قرصهای رژیمی میخرید. نوع دوم، مزیت «غیرمستقیم» یا «موفقیت احساسی» است. همیشه باید نشان دهید که محصولات شما این منافع غیر ملموس را ایجاد میکنند. دوباره قرصهای لاغری را در نظر بگیرید. منافع احساسی که از مصرف آنها– و در واقع از لاغر شدن- عاید شخص میشود عبارتند از:
• افزایش توانایی و اعتمادبهنفس
• کسب فرصتهای بهتر برای ایجاد روابط دوستانه
• افزایش طول عمر
• سلامتی بیشتر
• امکان پوشیدن لباسهای شیکتر
چالش شما به عنوان بازاریاب این است که تا حد امکان برای محصول و خدمت خود مزایای غیرمستقیم ایجاد کرده و تاجائیکه ممکن است از این انگیزانندههای احساسی در بازار یابی استفاده کنید. هرچه دکمههای احساسی بیشتری را کلیک کنید، فروش بیشتری خواهید داشت.
پنج انگیزاننده احساسی
پنج انگیزاننده احساسی اولیه باعث خرید مردم میشوند. اگر در همه جنبههای آگهیها و تبلیغات خود به درستی از آنها استفاده کنید، میتوانید یک سیستم بازار یابی ایجاد کنید که فروش پایدار شما را برای سالها تضمین کند. عوامل احساسی که منجر به خرید میشوند عبارتند از:
1. ترس
ترس اولین انگیزه احساسی است. اگر مردم بدانند برداشتن یک گام خاص، باعث التیام ترسشان خواهد شد، انگیزهای برای اقدام پیدا میکنند. مثلاً، میتوانید از ترس مردم از عنکبوت، برای فروش بیشتر حشرهکشها استفاده کنید. با این وجود، سوءاستفاده از ترس افراد، کار اشتباهی است. بنابراین، از «بازار یابی ترس» با ملاحظه زیاد استفاده کنید.
راه دیگر استفاده از ترس، ترغیب مشتریان احتمالی با تذکر نتایج انجام یک سری کارهای خاص و یا انجام ندادن بعضی دیگر از کارهاست. برای مثال، مردم از مرگ واهمه دارند، بنابراین، نشان دادن عکس یک شُش ناسالم، یک تصویرسازی بسیار قدرتمند از نتایج مخرب مصرف دخانیات است.
مبنای «بازار یابی موارد کمیاب»، ترس از دست دادن یک فرصت است. هر وقت یک آگهی را میبینید، میشنوید یا میخوانید که میگوید: «محصولات در حال اتمام هستند»، در حال تجربه عملی بازار یابی ترس هستید.
2. عشق
این انگیزه قوی احساسی در سه سطح اتفاق میافتد: « ارتباط، عشق و ازدواج.» مردم به عشق و ارتباط رودررو علاقه زیادی دارند. با اینوجود، در بسیاری موارد تکنولوژی جانشین ارتباط شده است. امروزه مردم از دستگاههای سخنگوی اتوماتیک، ایمیل و نامهصوتی استفاده میکنند. تفریحاتی مثل تماشای تلویزیون، بازیهای ویدئویی و تماشا کردن دیویدیها افراد را بیشتر از هم جدا میکند. اگر راهی برای ایجاد ارتباط به مشتری احتمالی پیشنهاد کنید، پیام شما اثر عمیقتری خواهد داشت. از عباراتی مثل «به ما بپیوندید» استفاده کنید و فرصتهای ایجاد شبکه بهوجود آورید.
عشق یا قول دسترسی عاشقانه در انواع مختلفی از آگهیها بهچشم میخورد. داشتن دندانهای سفیدتر، پوشیدن لباس مناسب، راندن یک اتومبیل خاص و یا صرف غذا در یک رستوران خاص، همگی این بار معنایی را دارند که اگر صاحب این موارد بوده و یا این پیشرفتها را داشته باشید، عشق به سراغتان میآید. تبلیغکنندگان با ظرافت این نکته را انتقال میدهند که استفاده از محصولاتشان بهشما کمک میکند تا مرد یا زن رویاهایتان را بهدست آورید.
3. کالاهای رایگان و فروشهای فوقالعاده
ذات انسان متمایل به تملک چیزی، بدون از دست دادن چیز دیگری در ازای آن است. بهعنوان بازاریاب میتوانید برای جذب مشتریان از پیشنهادات رایگان استفاده کنید. نکته جالب در این رویکرد این است که صرفنظر از نوع محصولتان، همیشه میتوانید چیزی را بهطور رایگان عرضه کنید و اگر هوشمندانه عمل کنید، اینکار هیچ هزینهای برای شما در پی نخواهد داشت. فقط مطمئن شوید که مشتریان برای کالاهای رایگان شما ارزش قائلند.
برای مثال، میتوانید امکان دانلود رایگان کتابی الکترونیکی یا یک سیدی صوتی در حوزه تخصصی خود را برای مشتریان احتمالی فراهم کنید. سپس میتوانید افرادی که به پیشنهاد رایگان شما جواب دادهاند را به فهرست مشتریان احتمالی خود اضافه کرده یا با ارائه محصولی مکمل به آنها، شرایط برندهبرنده ایجاد کنید. میتوانید مثال برجسته این رویکرد را در صنعت هواپیمایی ببینید. خطوط هواپیمایی برای جلدهای کاغذی کارتهای عبور، هیچ مبلغی نمیپردازند. آگهیدهندگانی که دوست دارند با خطوط هوایی در ارتباط باشند و به مشتریان آنها دسترسی پیدا کنند، هزینه تهیه و تولید این جلدها را برعهده میگیرند.
حراجیها و فروشهای فوقالعاده نیز انگیزانندهای بسیار قوی هستند. موفقیت فروشگاههای بسیار بزرگ زنجیرهای را درنظر بگیرید. خریداران آگاه امروزی بهدنبال یافتن بهترین قیمت هستند و ابزار آنرا نیز در اختیار دارند. زمانی پیشنهاد فروش فوقالعاده به مشتریان موثر واقع میشود که ارزش محصول و خدمت شما شناختهشده باشد. در اینصورت، میتوانید برای هدایت خرید، تخفیف بدهید و فروش را کنترل کنید.
4. کسب درآمد آسان
برای استفاده از این انگیزاننده قوی، به مشتریان احتمالی نشان دهید که محصول شما میتواند در کسب درآمد یا پسانداز و صرفهجویی پول به آنها کمک کند. امروزه، مردم بهدنبال راههای آسان و سریع برای حل مشکلات کسبوکار خود هستند. بنابراین، اگر نشان دهید که میتوانند با استفاده از محصول شما درآمد بیشتری کسب کنند یا پسانداز کنند، فروشتان افزایش مییابد. مثلا، ممکن است بهعنوان یک مشاور فروش از آنها بپرسید: اگر میزان فروش سالانه شما را یک میلیون دلار افزایش دهم، آیا حاضرید 100.000 دلار به من بدهید؟
5. تحقق بخشیدن رویاها
رویای مشتریان شما چیست؟ اگر بتوانید محصولات خود را بهعنوان ابزاری برای کمک به دستیابی به این رویاها معرفی کنید، یک انگیزاننده احساسی قوی را شعلهور کردهاید. درباره رویای مشترک مشتریان تحقیق کنید. تهیه یک پرسشنامه ساده، نقطه شروع بسیار خوبی است. بهیاد داشته باشید که بعضی رویاها جهانی هستند. همه آرزو دارند در یک خانه زیبا زندگی کنند، از سلامتی کافی و ثبات مالی بهرهمند بوده و زندگی بدون استرسی داشته باشند. برای داشتن بازار یابی موثرتر، بین پیشنهادات خود و رویاهای مشتریانتان ارتباط ایجاد کنید.
در همه فعالیتهای بازار یابی خود از این پنج انگیزاننده احساسی استفاده کنید و نتیجه را ارزیابی کنید.
بازاریابی | بازاریابی انگیزشی
.
.
گاهی وقت ها دلم می خواهد صدایت کنم
بگویم می آیی قدم بزنیم؟
گاهی…آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد…
.
.
.
تعداد صفحات : 2