لباس كذايي داشتيم
امروز نميخواست لباس روز ورزش رو تنش كنه حتي لباس معمولي هم قبول نداشت فقط يه كله وايساده بود كه اين لباس رو ميخوام،،،،،
اخرش هم دعوامون شد و با قيافه أخم الود و ناراحت رفتيم مهد تا رسيد به معلمش كللللللللل جريان رو تعريف كرد و اخرش هم اضافه
كرد كه مامانيم الان بره لباسه رو بياره من تنم كنم،،،،،،،يعني فقط تصور كن ورزش با اون لباس،،،،،خدا رو شكر معلمش حريفش شد
و رفت تو كلاس البته بعد از اينكه حال منو حسابي جا أورد با نق و نوقش
اهورا هفته بعد يه سفر سه روزه داره از طرف مدرسه با همه معلمهاش و همكلاسيها اولين باره كه ميخواد سه روز نبينمش از همين
الان دلم تنك شده البته ايران كه بوديم هر شب با عمو و زنعموش ميرفت خونه اونها ولي باز فرداش با هم ميومدن الان سه روز
و يه شب كامل ميره خدا كنه بهش خوش بذكره و سلامت بيان خونه انشاله
دختركم تو همه نقاشياش يه عالمه موي فرفري ميكشه خود ادمه اجزا نداره ولي كله و موي فرفريش حتما هست