امروز رفتم دانشگاه .رفیقم بهم گفت که A رو دیده اما هر چی منتظر موندم نیومد کلاس شک کردم که با ما کلاسشو برداشته باشه رفتم طبقه هم کف روی بردو نگاه کردم تا ببینم برنامه اون یکی کلاس چیه کلاسو پیدا کردم دیدم A با اون کلاس برداشته منم رفتم سریع حذف واضافه کردم هم مال خودمو هم مال دوستمو ورفتم کلاس اونا .زرنگی به این میگن .یکی از پسرای کلاس داشت منو دست مینداخت که چرا اومدم این کلاس آخه میدونست من یه کلاس دیگه رو برداشته بودم A هم میخندید.بعد کلاسA ازم یه سوال در مورد انتخاب واحد کرد و رفت.کلاس بعدی هم با اون داشتم وقت استراحتمون بود اون زیر آلاچیق بود منم از پنجره ی دانشگاه یه سرک کشیدم شیطونی هام تمومی نداره.از ذوق بیش از حده.اومدم پایین تا از رو برد ببینم کدوم کلاس باید بریم A با دوستشم اومدن بهم گفتن کدوم کلاس باید بریم منم آدرس اشتباهی دادم بهشون به تلافی اون مسخره کردنایی که تو کلاس باهام داشتن.کلی خندیدم بعد یه رب اونا کلاس واقعی رو پیدا کردن فهمیدن سر کارشون گذاشتیم اونا هم خندیدن چیز خاصی نگفتن بعد چند دقیقه بچه ها اومدن A پشت سرم نشسته بود بازم منو صدا کرد ودر مورد انتخاب واحدش گفت ۲۴ واحد برداشته بود اعصابم خورد شده بود دوست داشتم همه کلاساشو با من برداره بهش گفتم اشتباه کردی این درسارو برداشتی رفیقش به A گفت چرا غلط کردی؟استاد اومد وچون تخته خراب بود کلاسو عوض کرد دوباره A پشت سرم بود همش هواسم به اون بود نمیدونم میتونم درسامو خوب بخونم یا نه.اونکه خیالی نداره اما من... بی خیال فدای سرش خیلی خیلی خوش حالم.منتظرم ببینم فردا هم با ما کلاسشو برداشته یا نه فردا هم بگذره دیگه نفس راحت میکشم.
زنٍ جلوی نگاه من گاهی شب ها بغچه اش را باز می کند و به زخم های سربازش دست می کشد، و آنگاه صدای احساس هایش بلند می شوند و باز فاصله های نو دهن باز می کنند. زن با ناچاری کوله بارش را می پوشد و به دیوارش خیره می شود. هر نقطه ای در زندگیش تعریف فاصله ای جدید است و زخمی تازه و زن می داند که لحظه ی تلاقی دو نقطه مرگ است. مرگ فاصله. مرگ نقطه. مرگ زنی که هر لحظه به پایانش نزدیکتر می شود.
کل زمان کنسرت و بعدش تا وقت خواب تو فکر بودم..
دیشب خوابم نمیبرد..
دلم میخواست دیشب بیام بنویسم چون حال غریبی داشتم..
اما امروز چیزی به ذهنم نمیاد..
دوباره اومدم سر کار و وارد همین زندگی روز مره خودم شدم..
دیشب بیش از هر زمان دیگه ای یاد آروزهای خودم افتادم..
آرزو هایی که با بالا رفتن هرچه بیشتر سن کمرنگتر میشن..
چه بخواین و چه نخواین چه منو مسخره کنین چه نکنین ..چه بخواین بگین خلم یا رویا پردازم یا تو واقعیت زندگی نمیکنم و ...هرچی بخواین بگین مهم نیست چون من دیشب برای اولین بار به شکل ویژه ای حس کردم که من باید روی اون سن اجرا ميكردم!
من بايد امروز به اين حد از توان ميرسيدم كه بتونم كنسرت داشته باشم..
دليلش رو نميدونم..يا شايد بهتره بگم دقيق نميدونم..
نفهميدم چي شد كه من از سال ۸۶ اين ايده رو به شكل جدي رها كردم..يا بهتره بگم تلاشم رو رها كردم..
چقدر بده ادم عاشق چيزي بشه كه بدست آوردنش اينقدر سخت باشه و تابع بسياري از عوامل كنار هم..
اصلا نميدونم چرا من ديشب اينقدر ياد ارزوهام افتادم..!
چرا تو كنسرتهاي ديگه كه حتي بيشتر هم بهم خوش گذشته بود به اين فكر نيفتادم..
نميدونم..
به قول دوستان دچار ياس فلسفي شدم..
حس كردم الافم!
چه تو موزيك چه تو كار!
شايدم همه اينها به خاطر شرايط ويژه اي هست كه الان گريبان منو گرفته و معلوم نيست كي ميخواد ول كنه..
شايد اگه اينقدر در حقم ظلم نميشد امروز اينطور به قضيه نگاه نميكردم..شايد چون حس ميكنم كه تو كارم..كاري كه فقط و فقط به مصلحت انتخابش كردم و البته دوسش هم داشتم ولي در قياس با كار موسيقي ۱۰۰ به ۱ بود .. شكست خودم اين حس رو دارم و به خودم ميگم كاش همون مسير رو فارغ از حرف اطرافيان ادامه ميدادم.
ديشب به علي موثقي فكر كردم..
كسي كه شايد مثل من ارزو زياد داشت و ولي اون هم نرسيد به آرزو هاش.
اون ليسانس مكانيك بود و رفت دنبال موسيقي و ميدونم كه به اون چيزي كه ميخواست نرسيد..
بعد به خودم ميگفتم اگه من هم نميرسيدم چي..!؟
اونوقت ميومدم اينجا و چي مينوشتم!!
شايد مينوشتم كه چقدر احمق بودم كه تو روياها زندگي ميكردم و دنبال واقعيت نرفتم...
اينها پارادوكس هاي زندگي هستن كه به نظرم گريزي ازشون نيست..
ولي همه اينها گناه من رو از اين بابت كه به خاطره هيچ كدوم..( هم درس و هم موسيقي ) به اندازه كافي تلاش نكردم و كمرنگ نميكنه..
من شايد به خاطره تنبلي تو هيچكدوم از اينها اونقدري كه بايد تلاش نكردم..به خصوص تو موسيقي
اگه نه شايد من جاي اون گروه اون بالا مشغول اجرا بودم..
نميخوام وارد فضاي درس بشم و بگم كه چندان فرقي هم نميكرد اگه درسم رو خوب ميخوندم چون به هر حال همينجا رو انتخاب ميكردم و به همين وضع دچار ميشدم..
نميخوام بگم دوست نزديكم كه تو دانشگاه تهران خونده هم وضعش مثل خودمه و همه چيز برميگرده به تبعيض و احمدي نژاد و ...
ميخوام بگم من بايد ديشب اون بالا ميبودم همين.
این روزها در اطراف کعبه
میان این همه حلقه های تودرتو از آدم های سفید پوش
یکی هست
که خدا به احرام و طواف و حجش
به ملائک مباهات می کند
.
.
فرشتگان گفتند:پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی می کند
در حالیکه ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم؟!
پر.ردگار فرمود: من حقیقتی را میدانم که شما نمی دانید ...(۳۰ بقره)
گاهی فراموش میکنی بر روی کدام خانه پای گذاشتی
که اینگونه خانه دلت ویران شده...:|
The word "engineering" is derived from the Latin "ingenium", meaning something like brilliant idea, flash of genius. It was created in the 16th century and originally described a profession that we would probably call an artistic inventor. Engineers apply the knowledge of the mathematical and natural sciences (biological and physical), with judgment and creativity to develop ways to utilize the materials and forces of nature for the benefit of mankind. The subjects are diverse and include names like bio-engineering, computer engineering, electrical and electronics engineering, financial engineering, industrial engineering, internet engineering and systems engineering, etc.
مضمون زیر با عبارات مختلف در بسیاری از کتابهای بازار یابی به چشم میخورد: «مردم بر مبنای احساس خرید میکنند و تصمیمات اتخاذشده را با منطق توجیه میکنند.» روبرت ایمبریال در کتاب «بازار یابی انگیزشی» این اصل را با مشخص کردن پنج «انگیزاننده احساسی» اولیه که مشوق مردم برای خرید هستند، بیشتر توضیح میدهد: «ترس، عشق، محصولات رایگان و حراجیها، کسب درآمد بیدردسر و به حقیقت تبدیل کردن آرزوها.» سپس، روش استفاده از این ابزار احساسی در برنامههای بازار یابی را به شما نشان میدهد. ایمبریال توصیه میکند که فرصتهای باورنکردنی بازار یابی مطرح شده در این کتاب را از دست ندهید. او معتقد است اگر موفق شوید، همه دوستتان خواهند داشت و تاکید میکند اگر به درستی از این انگیزانندهها استفاده کنید، چنان درآمدی کسب میکنید که خوابش را هم نمیدیدید.
الفبای بازار یابی
بازار یابی چیست؟ «بازار یابی انجام هر کار ممکن برای راغب کردن مردم به پرداخت پول در ازای کالا و خدمات شماست.» این تعریف ساده به نظر میرسد، اما بسیاری آنرا بیش از حد لازم پیچیدهتر میکنند. جالب این که بسیاری از کسبوکارها محدودیتهایی ایجاد میکنند که مانع فروش میشود. برای مثال، آخرین که میخواستید با کارت بانکی خرید کنید و فروشگاه آنها را نپذیرفت را به یاد آورید.
کار شما به عنوان صاحب کسبوکار این است که مرتبط به روشهای کمک به مردم برای خرید محصولات خود بیندیشید. این کار را با درک عواملی که انگیزه خرید مشتریان است، آغاز کنید.
انگیزه کوهها را جابجا میکند
به عنوان فردی حرفهای در امر بازار یابی باید فکر و احساس مشتریانتان را درک کنید. «باید بدانید که برای تشویق آنها به خرید از چه احساساتی در بازار یابی استفاده کنید.» مردم برای برآوردن نیازهای احساسی خود خرید میکنند. این قانون برای همه موارد حتی کالاهای مصرفی مصداق دارد. مثلاً، باوجودیکه هر خمیردندانی دندانهای شما را تمیز میکند، چرا یک برند خاص خمیردندان را انتخاب میکنید؟ ممکن است خمیردندانی بخواهید که دهان شما را خوشبو کند. این یک نیاز احساسی را برآورده میکند. یا ممکن است خمیردندانی انتخاب کنید که دندانهای شما را سفیدتر کرده و اعتمادبهنفس شما را افزایش میدهد. این موضوع نیز نیاز احساسیِ دیگری را برآورده میکند.
مردم بر اساس احساس خرید میکنند و سپس تصمیمات اتخاذشده را بر مبنای منطق توجیه میکنند. به عنوان یک بازاریاب باید با مشتریان احتمالی خود ارتباط احساسی برقرار کرده و درعینحال دلایلی منطقی ارائه کنید تا محصولات یا خدمات شما را بخرند.
ویژگیها در مقابل مزایا
اغلب شرکتها تنها ویژگیهای محصولات خود را تبلیغ میکنند.در مجموع، صحبت درباره همه جنبههای فوقالعاده آنچه باید ارائه کنید، بسیار وسوسهانگیز است. بااینوجود، این رویکرد موثر نیست. از آنجا که مردم به دلایل احساسی خرید میکنند، باید هر ویژگی محصول خود را به یکی از مزایای احساسی ربط دهید. «ویژگیها به محصولات و مزایا به مشتریان احتمالی مربوطند.»
وقتی مردم محصول یا خدمتی را میخرند، دو نوع مزیت اصلی را تجربه میکنند. یکی از آنها مزیت «مستقیم» یا «علت و معلولی» است. مثلاً، تشنهاید، پس یک نوشیدنی میخرید و یا میخواهید وزن خود را کاهش دهید، پس قرصهای رژیمی میخرید. نوع دوم، مزیت «غیرمستقیم» یا «موفقیت احساسی» است. همیشه باید نشان دهید که محصولات شما این منافع غیر ملموس را ایجاد میکنند. دوباره قرصهای لاغری را در نظر بگیرید. منافع احساسی که از مصرف آنها– و در واقع از لاغر شدن- عاید شخص میشود عبارتند از:
• افزایش توانایی و اعتمادبهنفس
• کسب فرصتهای بهتر برای ایجاد روابط دوستانه
• افزایش طول عمر
• سلامتی بیشتر
• امکان پوشیدن لباسهای شیکتر
چالش شما به عنوان بازاریاب این است که تا حد امکان برای محصول و خدمت خود مزایای غیرمستقیم ایجاد کرده و تاجائیکه ممکن است از این انگیزانندههای احساسی در بازار یابی استفاده کنید. هرچه دکمههای احساسی بیشتری را کلیک کنید، فروش بیشتری خواهید داشت.
پنج انگیزاننده احساسی
پنج انگیزاننده احساسی اولیه باعث خرید مردم میشوند. اگر در همه جنبههای آگهیها و تبلیغات خود به درستی از آنها استفاده کنید، میتوانید یک سیستم بازار یابی ایجاد کنید که فروش پایدار شما را برای سالها تضمین کند. عوامل احساسی که منجر به خرید میشوند عبارتند از:
1. ترس
ترس اولین انگیزه احساسی است. اگر مردم بدانند برداشتن یک گام خاص، باعث التیام ترسشان خواهد شد، انگیزهای برای اقدام پیدا میکنند. مثلاً، میتوانید از ترس مردم از عنکبوت، برای فروش بیشتر حشرهکشها استفاده کنید. با این وجود، سوءاستفاده از ترس افراد، کار اشتباهی است. بنابراین، از «بازار یابی ترس» با ملاحظه زیاد استفاده کنید.
راه دیگر استفاده از ترس، ترغیب مشتریان احتمالی با تذکر نتایج انجام یک سری کارهای خاص و یا انجام ندادن بعضی دیگر از کارهاست. برای مثال، مردم از مرگ واهمه دارند، بنابراین، نشان دادن عکس یک شُش ناسالم، یک تصویرسازی بسیار قدرتمند از نتایج مخرب مصرف دخانیات است.
مبنای «بازار یابی موارد کمیاب»، ترس از دست دادن یک فرصت است. هر وقت یک آگهی را میبینید، میشنوید یا میخوانید که میگوید: «محصولات در حال اتمام هستند»، در حال تجربه عملی بازار یابی ترس هستید.
2. عشق
این انگیزه قوی احساسی در سه سطح اتفاق میافتد: « ارتباط، عشق و ازدواج.» مردم به عشق و ارتباط رودررو علاقه زیادی دارند. با اینوجود، در بسیاری موارد تکنولوژی جانشین ارتباط شده است. امروزه مردم از دستگاههای سخنگوی اتوماتیک، ایمیل و نامهصوتی استفاده میکنند. تفریحاتی مثل تماشای تلویزیون، بازیهای ویدئویی و تماشا کردن دیویدیها افراد را بیشتر از هم جدا میکند. اگر راهی برای ایجاد ارتباط به مشتری احتمالی پیشنهاد کنید، پیام شما اثر عمیقتری خواهد داشت. از عباراتی مثل «به ما بپیوندید» استفاده کنید و فرصتهای ایجاد شبکه بهوجود آورید.
عشق یا قول دسترسی عاشقانه در انواع مختلفی از آگهیها بهچشم میخورد. داشتن دندانهای سفیدتر، پوشیدن لباس مناسب، راندن یک اتومبیل خاص و یا صرف غذا در یک رستوران خاص، همگی این بار معنایی را دارند که اگر صاحب این موارد بوده و یا این پیشرفتها را داشته باشید، عشق به سراغتان میآید. تبلیغکنندگان با ظرافت این نکته را انتقال میدهند که استفاده از محصولاتشان بهشما کمک میکند تا مرد یا زن رویاهایتان را بهدست آورید.
3. کالاهای رایگان و فروشهای فوقالعاده
ذات انسان متمایل به تملک چیزی، بدون از دست دادن چیز دیگری در ازای آن است. بهعنوان بازاریاب میتوانید برای جذب مشتریان از پیشنهادات رایگان استفاده کنید. نکته جالب در این رویکرد این است که صرفنظر از نوع محصولتان، همیشه میتوانید چیزی را بهطور رایگان عرضه کنید و اگر هوشمندانه عمل کنید، اینکار هیچ هزینهای برای شما در پی نخواهد داشت. فقط مطمئن شوید که مشتریان برای کالاهای رایگان شما ارزش قائلند.
برای مثال، میتوانید امکان دانلود رایگان کتابی الکترونیکی یا یک سیدی صوتی در حوزه تخصصی خود را برای مشتریان احتمالی فراهم کنید. سپس میتوانید افرادی که به پیشنهاد رایگان شما جواب دادهاند را به فهرست مشتریان احتمالی خود اضافه کرده یا با ارائه محصولی مکمل به آنها، شرایط برندهبرنده ایجاد کنید. میتوانید مثال برجسته این رویکرد را در صنعت هواپیمایی ببینید. خطوط هواپیمایی برای جلدهای کاغذی کارتهای عبور، هیچ مبلغی نمیپردازند. آگهیدهندگانی که دوست دارند با خطوط هوایی در ارتباط باشند و به مشتریان آنها دسترسی پیدا کنند، هزینه تهیه و تولید این جلدها را برعهده میگیرند.
حراجیها و فروشهای فوقالعاده نیز انگیزانندهای بسیار قوی هستند. موفقیت فروشگاههای بسیار بزرگ زنجیرهای را درنظر بگیرید. خریداران آگاه امروزی بهدنبال یافتن بهترین قیمت هستند و ابزار آنرا نیز در اختیار دارند. زمانی پیشنهاد فروش فوقالعاده به مشتریان موثر واقع میشود که ارزش محصول و خدمت شما شناختهشده باشد. در اینصورت، میتوانید برای هدایت خرید، تخفیف بدهید و فروش را کنترل کنید.
4. کسب درآمد آسان
برای استفاده از این انگیزاننده قوی، به مشتریان احتمالی نشان دهید که محصول شما میتواند در کسب درآمد یا پسانداز و صرفهجویی پول به آنها کمک کند. امروزه، مردم بهدنبال راههای آسان و سریع برای حل مشکلات کسبوکار خود هستند. بنابراین، اگر نشان دهید که میتوانند با استفاده از محصول شما درآمد بیشتری کسب کنند یا پسانداز کنند، فروشتان افزایش مییابد. مثلا، ممکن است بهعنوان یک مشاور فروش از آنها بپرسید: اگر میزان فروش سالانه شما را یک میلیون دلار افزایش دهم، آیا حاضرید 100.000 دلار به من بدهید؟
5. تحقق بخشیدن رویاها
رویای مشتریان شما چیست؟ اگر بتوانید محصولات خود را بهعنوان ابزاری برای کمک به دستیابی به این رویاها معرفی کنید، یک انگیزاننده احساسی قوی را شعلهور کردهاید. درباره رویای مشترک مشتریان تحقیق کنید. تهیه یک پرسشنامه ساده، نقطه شروع بسیار خوبی است. بهیاد داشته باشید که بعضی رویاها جهانی هستند. همه آرزو دارند در یک خانه زیبا زندگی کنند، از سلامتی کافی و ثبات مالی بهرهمند بوده و زندگی بدون استرسی داشته باشند. برای داشتن بازار یابی موثرتر، بین پیشنهادات خود و رویاهای مشتریانتان ارتباط ایجاد کنید.
در همه فعالیتهای بازار یابی خود از این پنج انگیزاننده احساسی استفاده کنید و نتیجه را ارزیابی کنید.
بازاریابی | بازاریابی انگیزشی
.
.
.
گاهی وقت ها دلم می خواهد صدایت کنم
بگویم می آیی قدم بزنیم؟
گاهی…آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد…
.
.
.
تعداد صفحات : 8